داستانهای کودکانه با آیسان
اطلاعات سايت

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب
کل مطالب : 22
کل نظرات : 0

بازديد امروز : 37 نفر
بارديد ديروز : 3 نفر
بازديد هفته : 40 نفر
بازديد ماه : 191 نفر
بازديد سال : 1,078 نفر
بازديد کلي : 2,888 نفر

افراد آنلاين : 1
عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
نظرسنجي
عالی بود
پيوندهاي روزانه
کدهاي اختصاصي
پشتيباني
theme by
roztemp.ir
RSS

Powered By
Rozblog.Com
تبليغات
رزتمپ

سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز، روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت، گنجشکی زندگی می کرد. گنجشک قصه ما؛ روزی تصمیم گرفت که برای دیدن دوستش به خانه ی او برود. صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد. اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود. او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده کرده است. او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود . او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید اما قو نمی دانست. او رفت و رفت تا به یک روستا رسید . خیلی خسته شده بود . روی پشت بام خانه ای نشست تا استراحت کند. تصمیم گرفت به خانه ی خودش برگردد. ولی او آنقدر فاصله اش از خانه زیاد شده بود که راه خانه ی خودش را هم فراموش کرده بود. احساس کرد یک نفربه طرف او می آید. ترسید و به آسمان پرید . از بالا دید دختر بچه ای با یک مست(مشت) دانه به طرف او می آید . دخترک به او گفت: « چی شده گنجشک کوچولو؟ » از من نترس. من می خواهم با تو دوست بشوم برایت غذا آورده ام. گنجشک گفت : « یعنی تو نمی خواهی مرا در قفس زندانی کنی ؟ » دخترک گفت : « معلوم است که نمی خواهم! » گنجشک گفت : « من راه خانه ام را گم کرده ام. دخترک گفت : « من به تو کمک می کنم تا راه خانه ات را پیدا کنی، سپس از گنجشک پرسید : « آیا یادت می آید که خانه ات کجا بود؟ » گنجشک جواب داد : در جنگل بزرگ روی درختی بسیار بزرگ . دخترک گفت : « با من به جنگل بیا من به تو کمک می کنم تا آن درخت را پیدا کنی . دخترک و گنجشک کوچولو باهم وارد جنگل بزرگ شدند. و بعد از ساعت ها تلاش و جست و جو دخترک توانست خانه ی گنجشک کوچولو را پیدا کند. گنجشک کوچولو پرواز کرد و روی بالاترین شاخه رفت و نشست و به دختر کوچولو قول داد که از این به بعد، حواسش را بیشتر جمع کند تا دیگرگم نشود.

 

آیسان سعادتی


پایان داستان...

امتياز : نتيجه : 5 امتياز توسط 1 نفر مجموع امتياز : 5

بازديد : 149
[ جمعه 24 بهمن 1399 ] [ 10:14 ] [ aysan ]
آخرين مطالب ارسالي
داستان آش سنگ تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1399
بزغاله های ابری تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1399
داستان روباه حیله گر تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1399
داستان لانه ی جدید تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان ابر کوچولو و مامانش تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان کمک کردن تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان شانه به سر تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان زرافه ی پاشکسته تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان سرمایه های سارا کوچولو تاريخ : یکشنبه 26 بهمن 1399
داستان گربه ی پشمالو تنها تاريخ : شنبه 25 بهمن 1399
ارسال نظر براي اين مطلب

کد امنیتی رفرش
.: Weblog Themes By roztemp :.

آرشيو
جست و جو